قصاص نفس

ساخت وبلاگ

عزيزترينم دلم ميخواد تمام اين اتفاق هاي ديوانه وار زندگي و تغييراتم رو باهات درميون بذارم،چند سال كه بزرگ شدنمو ميبيني و بدون اين كه قضاوتم كني شنوندمي؟ امروز دوباره كليداي خونه رو گم كردم و دقيقا پشت در خونه فهميدم،احتمالا فاطمه ي دو سال پيش يا شيش ماه پيش ديوونه ميشد ازين اتفاق و عجيبه برام كه فاطمه ي امروز فقط ميپذيره كه پيش اومده،دلم براي تختم تنگ شده ولي فكر كنم گاهي زندگي بهمون فرصت هاي پيش بيني نشده ميده تا شبمونو با ادم ها تقسيم كنيم،شب هايي كه تقسيم ميشن هزار بار،هزار بار از روز ها پر اهميت ترن! قصاص نفس...ادامه مطلب
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abe-enab بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 23:42

چه قد دلم ميخواد سرمو بذارم زمين،چشمامو ببندم و خواب به خواب برم،انگار خاليم،خالي از همه ي آرزو ها و آرمان ها و هزار تا كوفت و مرض ديگه،انگار اين خلا لعنتي ته نداره فقط دهن باز كرده و همه ي زندگي منو ميكشه توي خودش،هورت ميكشه و حتي به تفاله هاش رحم نميكنه،جنگ دوباره شروع شده،جنگ من با من براي بقا، باز دارو ها دارن بي اثر ميشن و بغضا طولاني تر،مامان گريه ميكنه و من بي حال ميشم از فكر اشك روي صورتش،عمو مريض شده و بستري و معلوم نيست چه قد ديگه بين ماست و فقط هيشكي جرات نداره بهش اشاره كنه و من طاقت ندارم! چه قدر دلم ميخواست تموم بشه اين هيچي نفس بر بي انتها! + نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۶ساعت 5:27&nbsp توسط ف.م.  |  قصاص نفس...ادامه مطلب
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abe-enab بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت: 21:34

این روز ها تلخ و طولانیست، هر بار که کلید میندازم و در خونه رو باز میکنم ته دلم تیر میکشه از تنهایی، بچه تر که بودم بعضی وقتا میشستم و به روزای خیلی دوری فکر میکردم که تنهام و هیچ کسی رو ندارم و در خونه رو باز میکنم و میرم سراغ لامپ ها و خسته و بی کس لم میدم روی نشیمن وسط حال و سه چهار تا نفس عمیق وصله ی چند تا آه کشدار میکنم، اون موقع ها همیشه بغضم میگرفت ازین آینده، جزو اون فکرای تلخ و خیا قصاص نفس...ادامه مطلب
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : تاریکی, نویسنده : abe-enab بازدید : 7 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 1:09

حال خوشي نيست،مثل كلپس شخصيتي شديدي ميمونه كه نميدوني چجوري در موردش بنويسي يا بيانش كني يا توضيحش بدي،من دچار خودكشي ناموفق شدم،با سي تا قرص ساده توي يه روز كاملا ساده،رفتم خونه،در جعبه ي قرصامو باز كردم و شمردم،يك،دو،سه،چهار و پنج از هر قرص و محض احتياط يكي دو تا بيش تر ريختمشون توي يه جعبه ي خالي قرص و گذاشتمش توي جيب كنار كيفم،مثل يه روز كاملا عادي رفتم دانشگاه و كنار آبخوري طبقه ي دوم وايسادم،وقتي آدم ها رد ميشدن خيلي راحت در جعبه ي قرصامو باز كردم و دو تا مشت بزرگ قرص ريختم توي حلقم و چند تا قلپ آب روش،از دم در دپارتمان زدم بيرون كه سيگار آخرمو بكشم و بسته ي سيگار جديدمو بخرم،تمام راه ب قصاص نفس...ادامه مطلب
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : قصاص,نفس, نویسنده : abe-enab بازدید : 1775 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:35

از وقتي از بيمارستان برگشتم توي خونه نخوابيدم،طاقت و تحملشو ندارم،طاقت خوابيدن روي تختي كه بوي تن تو رو ميده،جايي كه تن لختتو توي بغلم گرفتم،تختي كه وقتي رسيدي آمريكا باهات روش خوابيدم،چه شب قشنگي بود،چه قدر لذت داشتن تنت اون شب با همه ي شبا فرق داشت بعد از دو ماه دوري،دوريت هميشه سخته لعنتي...امروز با مشاورم حرف زدم،گفتم نميتونم توي خونه بمونم،سنگيني حضور دائميت نميذاره بخوابم،از اين كه دوباره به خودكشي فكر ميكنم ميترسم،انگار از اختيارم خارجه به سختي مهارش ميكنم و اين ترس اين روزهامه،دوباره رفتن سراغ قرصام با اين تفاوت كه ايندفعه ميدونم چه قدر از هر كدوم لازمه و چه كار بايد كرد...ميترسوندم عم قصاص نفس...ادامه مطلب
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abe-enab بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:35

دفعه ي آخر ام از همين جا شروع شد،از توي راه دانشگاه تا خونه دم غروب كه طلايي نارنجي خورشيد پشت آدمه و چراغ خيابون سوم هنوز روشن نشده،يهو به اين فكر كردم كه چجوري ميتونم خودكشي كنم،خودكشيم بد چيزي نيست،مخصوصا اين روزاي پر از خستگي و بي حوصلگي،امروز دوباره توي راه بهش فكر كردم،به پريز برقي كه توي بيمارستان نداشتيم،حتي به مداد و بدنه ي چوبيش يا خودكار يا مسواك یا هر کصافط دیگه ای که تو اون بیمارستان لعنتی نبود!انگار هي چشمك ميزنن كه ما ها خودمون آلت(آلت با تاکید!) قتاله ايم،حالم به بدي اون روز نيست ولي هنوز بهش فكر ميكنم گاهي جدي تر،گاهي شوخی تر،از تنهايي خودم ميترسم،بار اولش گویا سخت تره(این وسط قصاص نفس...ادامه مطلب
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : روزمرگي, نویسنده : abe-enab بازدید : 1436 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:35

از ويژگي بارز و بد اين روزا تغيير دم به دم حالمه،بايد دنبال خونه بگردم و واقعا حوصله ي آدم ديگه رو ندارم براي همين بيش تر دنبال استوديو و خونه هاي يه خوابه ام،راستش به تخمم نيست كه روانشناسم گفته كه بهتره تنها زندگي نكني،من حوصله ي يه مزاحم دائمي رو مخمو ندارم اصلا اين روزا حوصله ي هيچ كسو ندارم دلم ميخواد اكثر وقتا تو خونه باشم و سرمو بكنم تو لپ تاپم تهش اعصابم كه خورد ميشه يكي دو تا سيگار دود كنم و همش به اين فكر كنم كه چه قدر از پولمو براي افتادن فشارم و لذت بعدش دارم ميريزم آشغالي و بعد به خودم بگم هو كرز؟لتس دو دت!بعدم يه حسي بين لذت مازوخيستي و درد و هزار تا كوفت و مرض ديگه داشته باشم و قصاص نفس...ادامه مطلب
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : خشم, نویسنده : abe-enab بازدید : 1578 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:35

احساس نزدیکی شدیدی با شخصیت زن اول the sun also rises میکنم. زن شکست خورده ای که تمام احساساتش پیچیدن دور گلوش و دیگه حتی توان حرف زدن نداره و سقوط کرده و احمقانه ادامه میده،بی دلیل و در اوج دیوانگی. اینجا انتهای راهه،فکر میکنم دیگه ازین داغون تر و ازین لجن مال شده تر برای من نمیتونه جایی وجود داشته باشه،تمام این لحظه ها فقط و فقط دارم سعی میکنم تمومش نکنم،طاقت درد به این بزرگی رو ندارم،من کوچیک تر ازینم که با خودم اینجا ته این خط کنار بیام،من احمق تر ازینم که قلبم چلونده نشه و درد نکشه و حالت تهوع نگیره و عوق نزنه از خودش،من خسته ام لعنتی،خسته و فقط میخوام برسم ته داستان من!خسته ام،خیلی! + نو قصاص نفس...ادامه مطلب
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : انتهای,خط,انتهای,خط,نتهای,خط,انتهای, نویسنده : abe-enab بازدید : 1470 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:35

اي واي ز دردي كه درمان ندارد،

فتادم به راهي كه پايان ندارد...

قصاص نفس...
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : پايان, نویسنده : abe-enab بازدید : 1525 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 4:35

عشق راه پيچيده ايست،گاهي بي آن كه بدانيم چرادر يك نگاه، درتلالو يك صدا يا انحناي يك تار مو آغاز ميشود و مارا به عميق ترين و ناب ترين لحظه هاي مواجهه با خودمان ميبرد و درست آنجا كه فكرش را نميكرديم مثل پايان يك خواب شيرين در لبه ي پرتگاهي بي انتها تمام ميشود، هيچ كس نميداند اين پرتگاه عبور كردنيست و راه تازه اي براي آغاز شدن خواهد بود يا فقط با مزه مزه كردن لحظه هاي لذت بخش گذشته بايد به نااميدي تمام نشدني فردا دل سپرد. قصاص نفس...
ما را در سایت قصاص نفس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abe-enab بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 15:25